کد مطلب:298671 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:125

خطبه ی زینب در شام


در اینجا بهترین فرصت به دست زینب آمد تا حقایق را بگوید، و رفتار ننگین یزید این بهانه را به دست دختر علی (ع) داد و دودمان بنی امیه را برای همیشه در تاریخ رسوا كند و صولت و قدرت تو خالی و پوشالی خونخوار و ستمگر تاریخ اسلام را در هم بشكند و این درس را به همه ی زنان آزاده و بلكه مردان روزگار بدهد، و از این


رو درنگ را جایز ندانسته برای ایراد یك سخنرانی كوبنده و مهم خود را آماده كرد و از جا برخاست و سخنرانی ذیل را كه سید (ره) و طبرسی و دیگر از محدثین شیعه، و فرید و جدی- در دائره المعارف- و صاحب كتاب بلاغات النساء و دیگران از نویسندگان اهل سنت به اجمال و تفصیل و با مختصر اختلافی نقل كرده اند ایراد كرد، و ما متن آن را از روی كتاب نفس المهموم برای شما می آوریم:

«الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی رسوله و آله اجمعین صدق الله سبحانه «ثم كان عاقبه الذین اساوا السوی ان كذبوا بایات الله و كانوا بها یستهزؤن» اظننت یا یزید حیث اخذت علینا اقطار الارض و آفاق السماء فاصبحنا نساق كما تساق الاساری ان بنا علی الله هوانا و بك علیه كرامه؟ و ان ذلك لعظم خطرك عنده فشمخت بانفك و نظرت فیعطفك؟ جذلان مسرورا حیث رایت الدنیا لك مستوثقه و الامور متسقه و حین صفالك ملكنا و سلطاننا فمهلا مهلا انسیت قول الله عزوجل و لا یحسبن الذین كفروا انما نملی لهم خیر لانفسهم انما نملی لهم لیزدادوا اثما و لهم عذاب مهین»!

«امن العدل یا ابن الطلقا تخدیرك حرایرك و امائك و سوقك بنات رسول الله سبایا قد هتكت ستورهن و ابدیت وجوهن تحدوبهن الاعداء من بلد الی بلد و یستشرفهن اهل المناهل و المناقل و یتصفح وجوهن القریب و البعید و الدنی و الشریف لیس معهن من رجالهن ولی و لا من رحماتهن حمی و كیف یرتجی مراقبه من لفظ فوه اكباد الازكیاء و نبت لحمه من دماء الشهداء و كیف یستبطا فی بغضنا اهل البیت من نظر الینا بالشنف و الشنان و الاحن و الاضغان ثم تقول غیر متأثم و لا مستعظم: لاهلوا واستهلوا فرحا ثم قالوا یا یزید لا تشل، منتحیا علی ثنایا ابی عبدالله سید شباب اهل الجنه تنكتها بمحضرتك.

و كیف لا تقول ذلك و قد نكأت القرحه و استاصلت الشافه باراقتك لدما ذریه محمد (ص) و نجوم الارض من آل عبدالمطلب و تهتف باشیاخك زعمت انك تنادیهم فلترون و شیكا موردهم و لتودن انك شللت و بكمت و لم تكن قلت ما قلت و فعلت ما فعلت.

اللهم خذلنا بحقنا و انتقم ممن ظلمنا و احلل غضبك بمن سفك دمائنا و قتل حماتنا فوالله ما فریت الا جلدك و لا حززت الا لحمك و لترون علی رسول الله صلی الله علیه و آله بما تحملت من سفك دماء ذریته وانتهكت من


حرمته فی عترته و لحمته حیث یجمع الله شملهم ویلم شعثهم و یأخذ بحقهم و لا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون و كفی بالله حاكما و بمحمد (ص) خصیما و بجبرئیل ظهیرا. و سیعلم من سول لك و من مكنك رقاب المسلمین بئس للظالمین بدلا و ایكم شر مكانا و اضعف جندا و لئن جرت علی الدواهی مخاطبتك انی لاستصغر قدرك و استعظم تقریعك و استكثر توبیخك لكن العیون عبری و الصدور حری الا فالعجب كل العجب لقتل حزب الله النجباء بحزب الشیطان الطلقاء فهذه الایدی تنطف من دمائنا و الافواه تتحلب من لحومنا و تلك الجثث الطواهر الزواكی تنتابها العواسل و تعفرها امهات الفراعل.

و لئن اتخذتنا مغنما لتجدنا و شیكا مغرما حین لا تجد الا ما قدمت یداك و ما ربك بظلام للعبید فالی الله المشتكی و علیه المعول فكد كیدك واسع سعیك و ناصب جهدك فوالله لاتمحو ذكرنا و لا تمیت وحینا و لا تدرك امدنا و لا ترخص عنك عارها و هل رایك الا فند و ایامك الا عدد و جمعك الا بدد یوم ینادی المنادی الا لعنه الله علی الظالمین فالحمدلله رب العالمین الذی ختم لاولنا بالسعاده و المغفره و لاخرنا بالشهاده و الرحمه و نسئل الله ان یكمل لهم الثواب و یوجب لهم المزید و یحسن علینا الخلافه انه رحیم ودود حسبنا الله و نعم الوكیل

(ستایش خدای را كه پروردگار جهانیان است، و درود خدا بر محمد و خاندانش همگی.

براستی كه خدای سبحان درست فرموده كه گوید: «سرانجام كسانی كه عمل زشت انجام داده و كار بد كردند بدانجا می انجامد كه آیات خدای را دروغ شمرده و آنها را مسخره و استهزا می كنند» [1] .

ای یزید! آیا چنان پنداری اینك كه فضای آسمان و زمین را بر ما تنگ كرده ای و ما را همانند اسیران به هر شهر و دیار سوق داده و كشانده ای، ما نزد خدا خوار و زبون هستیم و تو در پیشگاه خدا گرامی و عزیز هستی؟

و این تسلطی كه بر ما پیدا كرده ای به خاطر مقامی است كه در پیش خدا داری؟ و به همین جهت باد به دماغ انداخته و با غرور و نخوت با اطراف خود می نگری و مسرور و شادمانی از اینكه می بینی دنیا بر وفق مراد و كام توست و كارها طبق


دلخواه تو رو به راه شده و ملك و پادشاهی ما را بر تو صافی و هموار گشته است!

اندكی آهسته تر و آرامتر!

مگر گفتار خدای عزوجل را فراموش كرده ای كه فرماید:

«و لا تحسبن الذین كفروا انما نملی لهم خیر لانفسهم انما نملی لهم لیزدادوا اثما و لهم عذاب مهین» [2] .

(آنان كه كافر شدند گمان نكنند مهلتی كه ما به آنها داده ایم برای ایشان خوب است، (و خیر آنها را خواهیم) بكله ما آنها را مهلت دهیم تا بر گناه خود بیفزایند و عذابی خواركننده در پیش دارند.)

ای پسر آزادشدگان [3] آیا این قانون عدل و انصاف است كه زنان و كنیزان خود را پشت پرده جای دهی ولی دختران رسول خدا را به صورت اسیران بدین سوی و آن سوی كشانی؟ پرده ی حجاب ایشان را بدری و سر و رویشان را بگشایی، و دشمنان ایشان را از شهری به شهری ببرند و افراد بیگانه و فرومایه چهره ی آنها را بنگرند؟

نه مردی برای سرپرستی آنها به جای گذارده ای و نه حمایت كننده ای دارند!

آری چگونه می توان امید عاطفه و دلسوزی داشت از كسی كه جگر پاكان را بجود؟ و از دهان بیرون افكند؟ و گوشتش از خون شهیدان اسلام روییده شده؟ و چگونه از دشمنی و عداوت نسبت به ما كوتاهی كند كسی كه همواره با دیده ی بغض و كینه به ما نگاه می كند؟

و آن وقت با كمال گستاخی (اشعار پیروزی می خوانی) و بی باكانه و بدون آن كه عمل خود را گران بدانی اجداد خود را به یاد آورده و می گویی:


لاهلوا واستهلوا فرحا

ثم قالوا یا یزید لاتشل


و این اشعار را در حالی كه چوب بر ثنایای ابی عبدالله- سید جوانان اهل بهشت- می زنی قرائت می كنی؟

چرا چنین نگویی؟ تویی كه با ریختن خون فرزندان پیغمبر (ص) و ستارگان خاندان عبدالمطلب زخم دل را جریحه دار كردی، و ریشه را سوزاندی؟ اكنون بزرگان خود را صدا می زنی و می پنداری كه آنها را می خوانی (و از آنها آفرین می خواهی؟)


غافل از اینكه خودت نیز بزودی به آنها ملحق می شوی و می پیوندی، و آن وقت در آنجا آرزو می كنی كه ای كاش دستت خشك شده بود و زبانت لال گشته بود و آنچه را گفتی نمی گفتی، و آنچه را كردی انجام نمی دادی!

بار خدایا! داد ما را از اینان بستان، و انتقام ما را از این ستمگران بگیر، و خشم خود را بر كسانی كه خون ما را ریختند و یاران ما را كشتند فروریز!

ای یزید به خدا سوگند (با این جنایتهایی كه انجام دادی) نشكافتی مگر پوست بدن خود را و پاره پاره نكردی مگر گوشت خود را، و بزودی به نزد رسول خدا (ص) درآیی در حالی كه بار سنگین ریختن خون او و هتك حرمت خاندان او و پاره های تن او را به گردن داری!

در آن روزی كه خداوند پیغمبر و فرزندان و خاندانش را كنار یكدیگر جمع كند و پراكندگیشان را برطرف سازد و داد آنها را (از دشمنانشان) باز ستاند.

گمان مبر كسانی را كه در راه خدا كشته شدند كه آنها مرده اند بلكه آنان زنده اند و در پیشگاه پروردگارشان روزی می خورند!

و همین بس است كه حاكم (و قاضی) خداست، و دادخواه محمد (ص) است، و جبرئیل پشتیبان است!.

و این را هم بدان آن كسانی هم كه كار را برای تو فراهم ساخته و تو را بر گردن مسلمانان سوار كردند به كیفر خود خواهند رسید، و بدانند كه ستمگران را بد كیفری در پیش است، و خواهند فهمید كدام یك از شما بدبخت تر، و سپاه كدام یك ضعیفتر است.

و اگر مصیبتهای روزگار كار مرا به اینجا كشانیده كه ناچار شدم تو را طرف سخن خود قرار داده و با چون تویی گفتگو كنم، و با این حال (وقعی برای تو قایل نیستم و) قدر و مقام تو را بسیار پست می دانم و بسختی تو را سرزنش كرده و نكوهش و توبیخ بسیار!

اما چه كنم (كه با این حال) چشمها گریان و سینه ها (در فراق عزیزان) سوزان است (و بی تابی ما بدان خاطر است نه آنكه از تو ترسی در دل داشته باشیم)!

آه! این ماجرا چقدر شگفت انگیز است، كه حزب خدا به دست حزب شیطان و آزادشدگان كشته می شوند، و این دستهای شما به خون ما آغشته شود و گوشتهای ما از دهنهای شما بریزد، و آن بدنهای پاك و پاكیزه را گرگان بیابان سركشی كنند، و كفتارها در خاك بغلطانند!

و اگر تو كشتن و اسارت ما را امروز برای خود غنیمتی می دانی به همین زودی


باید غرامت سنگین این كار را بپردازی، آن هنگامی كه چیزی جز همانچه به دست خود فرستاده ای نیابی و پروردگار سبحان به بندگان ستم نمی كند!

شكوه ی ما تنها به خدای تعالی است و بر او اعتماد داریم!

(ای یزید) اكنون هر نقشه و توطئه ای داری درباره ی ما انجام ده و از هر كوششی در این باره فروگذار مكن، اما به خدا سوگند (هر چه كنی) نمی توانی نام و نشان ما را محو كنی، و سروش ما را بمیرانی و به حد ما نتوانی رسید و ننگ این اعمال ننگین و ستمها را نتوانی شست.

و بدان كه رای و تدبیرت سست و روزگارت اندك و انگشت شمار، و جمعیت رو به پراكندگی است و در آن روز كه منادی خدا فریاد زند:

«الا لعنه الله علی الظالمین»

(همانا لعنت خدا بر ستمكاران!)

و با اینهمه من خدای را ستایش می كنم كه آغاز زندگی ما را به سعادت و آمرزش مقرر فرمود، و پایان آن را شهادت و رحمت قرار داد، و از خدای تعالی می خواهیم كه پاداش نیك خود را بر شهیدان ما كامل گرداند، كه براستی او بهترین دوست و مهربان است، و او ما را كافی است و بهترین مدافع و وكیل است.)

این بود مضمون سخنرانی جالب و آتشین دختر فاطمه (ع) كه با نهایت كوششی كه نگارنده داشت آن را بدین گونه در قالب الفاظ فارسی درآورد، و كسی كه با ادبیات عرب سر و كار داشته باشد می داند كه استعارات، كنایات، فصاحت و بلاغت و در عین حال شجاعت در ایراد این خطابه به حدی است كه نمی توان خصوصیات آن را در الفاظ فارسی درآورد، و روی هم رفته چنانكه گفتیم بانوی شجاع كربلا با تمام محدودیتی كه داشته و فشارهایی كه از آن همه مصیبت و صدمات جسمی و روحی بر او وارد شده، در این سخنرانی نسبتا كوتاه همه چیز را گفته و به طوری حساب شده و جامع سخن گفته كه راه هرگونه عذر و بهانه را بر دشمن خونخوار و ضد انسانی خود بسته، و خلاصه از این فرصت كوتاه و حساس، حداكثر استفاده را برای محكوم ساختن و كوبیدن جبار و یاغی زمان خود نموده است! بدانسان كه تزلزلی در دستگاه سلطنت


پسر معاویه انداخت و او را ناچار كرد تا به نحوی برای این تندیها و افشاگریهای دختر علی (ع) محمل تراشی كند، و افكار حاضران را از تدبر در سخنان زینب و آثار آن به سوی دیگری متوجه سازد، و از همین روست كه می گویند یزید پاسخ همه ی حقگوییهای زینب را با یك شعر داد و گفت:


یا صیحه تحمد من صوائح

ما اهون الموت علی النوائح


- فریادی است شایسته كه از حلقوم فریاد زننده ای بیرون آید، و تحمل مرگ بر زنان نوحه گر آسان نیست!

و با خواندن این شعر می خواست به حاضران مجلس بفهماند كه سخنان تند و سرزنشها و افشاگریها و اهانتها، از احساسات قلبی و اثرات درونی این زن سرچشمه گرفته و روی حساب و اساسی نیست؟

اما كجا...؟

زینب كار خود را كرده بود و رسالت سنگین و پرمخاطره ی خود را به انجام رسانیده بود، و آبروی یزید و خاندان كثیف بنی امیه را برده و پرده از روی جنایاتشان برداشته بود كه دیگر با خواندن این شعر و امثال آن قابل جبران نبود، و طولی نكشید كه یزید را ناچار كرد تا از جنایاتی كه انجام داده بود اظهار ندامت و پشیمانی كند و گناه را به گردن پسر بی اصل و نسب زیاد بیندازد و خود را در قتل سیدالشهداء (ع) بی گناه جلوه دهد، و به دنبال آن درصدد دلجویی و نوازش خاندان پیغمبر برآمده و از مصیبتها و اهانتهایی كه به آنها شده است عذرخواهی كند تا بدین وسیله احساسات مردم مسلمان شام را كه سخت بر ضد او تحریك شده و بیم یك انفجار و انقلابی از این ناحیه می رفت آرام كند، و از این روست كه می نویسند:

زین العابدین و بانوان را خواست و پس از عذرخواهی و اظهار ندامت و پشیمانی از آنچه پیش آمده و انداختن مسئولیت آنچه را اتفاق افتاده بود به گردن پسر زیاد و غیره، به آنها پیشنهاد كرد كه هم اكنون می خواهید با كمال عزت و احترام در شام بمانید و یا شهر و موطن اصلی خود به مدینه بازگردید.

خاندان پیغمبر كه می دانستند این پیشنهاد یزید جز از روی ناچاری و ترس از


عكس العمل مردم شام صورت نگرفته و هدفی جز عوامفریبی ندارد باز هم از این فرصت كوتاهی كه به دست آمده بود برای بهره برداری بیشتر، و كامل كردن رسالت تاریخی خویش بدو گفتند:

نخست ما را آزاد بگذارید تا برای كشتگان خود عزاداری كنیم، چون از روزی كه عزیزان ما را كشته اند نگذاشته اند ما برای آنها گریه كرده و اشك بریزیم؟

و بر طبق نقلی وقتی یزید پیشنهاد مزبور را كرد حضرت زین العابدین (ع) فرمود: من باید در این مورد با عمه ام زینب مشورت كنم چون سرپرست یتیمان و غمگسار اسیران اوست، و چون با زینب در این باره مذاكره كرد حضرت زینب این پیشنهاد را داد و به هر صورت بانوی شجاع و قهرمان ما در تشكیل چنین مجلسی كه به طور وضوح به رسوایی بیشتر یزید و بنی امیه منجر می شد و تكمیل كننده ی مجلسها و تبلیغات و سخنرانیهای قبل بود نقش اصلی و یا اساسی داشته كه بر اهل تاریخ و اطلاع پوشیده و مخفی نیست.

و این مطلب برای یزید هم بخوبی روشن بود كه تشكیل چنین مجلسی به زیان او و سلطنت او پایان می پذیرد، اما چون خودش قول داده بود كه هر خواسته ای داشته باشند انجام دهد ناچار موافقت كرده و خانه ی وسیعی را در اختیار اهل بیت پیغمبر گذارد و مراسم عزاداری امام (ع) در كنار قصر یزید برپا شد، و مرثیه خوان مجلس نیز بیشتر همان بانوی عظمی یعنی حضرت زینب (ع) بود، و از جمله مرثیه های منظومی كه از آن مخدره در مجلس مزبور نقل شده این است:


اما شجاك یا سكن قتل الحسین و الحسن

ظمان من طول الحزن و كل وغد ناهل


یقول یا قوم ابی، علی البر الوصی

و فاطم امی التی لها التقی و النائل


منوا علی ابن المصطفی بشربه یحیی بها

اطفا لنا من الظما حیث الفرات سائل


باری با تشكیل مجلس مزبور غلغله ای در شام برپا شد و زنان هاشمیه و دیگران دسته دسته و گروه گروه برای تسلیت زینب و بازماندگان دیگر امام (ع) به خانه ی مزبور می آمدند و دختر امیرالمومنین (ع) نیز جزئیات شهادت امام (ع) و مصائب دیگری را كه بر آنها وارد شده بود به صورت نثر و نظم برای زنان شامی بیان می داشت، و بر طبق


نقلی هفت روز این برنامه ادامه داشت، و یزید ناچار شد به هر عنوانی شده از ادامه ی آن وضع جلوگیری به عمل آورده و چنانكه برخی گفته اند وسایل حركت خاندان عصمت را به مدینه فراهم كرد، و یا به گفته ی برخی خود آنها رفتن به مدینه را بر ماندن در شام ترجیح دادند و یزید نیز كه منتظر چنین فرصتی بود آنان را به سرعت به مدینه فرستاد.


[1] سوره ي روم، آيه ي 10.

[2] سوره ي آل عمران، آيه ي 178.

[3] اشاره به داستان فتح مكه است كه پيغمبر به مردم مكه و از آن جمله ابوسفيان فرمود: «اذهبوا فانتم الطلقاء» (برويد كه همه تان آزاد شده هستيد) به شرحي كه در زندگاني پيغمبر اسلام ذكر شده است.